مقدمه
در جهان کنونی پدیده دوزبانگی امری عادی است و یافتن کشوری که در بین گویشگران آن حد اقل دو زبان وجود نداشته باشد تقریبا" امری محال به نظر میرسد .پدیده هایی نظیر استثمار، مأموریتهای مذهبی و تجاری، مهاجرتهای گروهی، فجایعی مانند قحطی، جنگ، شرایط نامساعد اقتصادی و سیاسی و افزون بر اینها پیشرفت تکنولوژی همه دست در دست هم نهاده اند و جوامعه دو یا چند زبانه را پدید آورده اند.علیرغم تنوع زبانی که در کشورها وجود داشته و دارد ، برخی ملاحظات فرهنگی و سیاسی موجب شده است که تنها یک زبان که معمولا" زبان اکثریت قومی است بعنوان زبان رسمی و آموزش کشور مورد استفاده قرار گیرد. ازاینرو یادگیری آن برای کودکانیکه زبان مادری آنها غیر از زبان رسمی بوده و به مدارس دولتی میروند ضروری است. علاوه بر پیامدهای شناختی ، دوزبانگی نقش بسزایی در فرصتهای تحصیلی و شغلی افراد دوزبانه دارد. دوزبانگی همچنین می تواند شخصیت و روابط اجتماعی افراد را تحت تأثیر قرار دهد ، بویژه وقتی که مردم نسبت به گروه زبانی اقلیت و یا خود زبان نگرش منفی دارد(زندی،1380). بازتاب چنین اثراتی را می توان در پندار هر فرد دوزبانه دنبال نمود و چه بسا که منجر به پیدایش عقده های روانی گردد.
سیاست زبانی نظام آموزش ما بر پایه ی زبان فارسی ، بعنوان زبان رسمی آموزش ، استوار است و همه ی دانش آموزان کشور ، فارسی زبان تلقی می شوند. به این ترتیب نظام آموزش و پرورش ما بطور ملموس با چند گانگی زبانی و مسایل ناشی از آن روبرو است که در ابعاد شناختی، عاطفی، اجتماعی و فرهنگی برای دانش آموزان غیر فارسی زبان پیش می آید. آموزش رسمی با خواندن و نوشتن ، یعنی ابعاد درک و تولید مکتوب زبان ، آغاز می شود. کسب آمادگیهای لازم ، برای خواندن ، به عوامل متعددی بستگی دارد. آمادگی زبانی ، از عوامل مهم در آمادگی خواندن است.در کشور ما تعداد زیادی از دانش آموزان با تسلط به زبان قومی و مادریشان و با آشنایی اندک به زبان فارسی ، وارد دبستان می شوند (عصاره ،1382) . یعنی همه ی کودکان در سنین شش یا هفت سالگی وضعیت زبانی یکسانی ندارند و تسلط آنان به فارسی به یک اندازه نیست ، اما از گذشته تاکنون نظام آموزشی ما با همه ی این کودکان برخورد زبانی واحدی داشته است و همه ی آنان را فارسی زبان می داند. با این شرایط و روند عملی آن وجود اختلالات آموزشی بواسطۀ وضعیتهای زبانی متفاوت اجتناب ناپذیر است ، زیرا زبان ، یعنی ابزار و شرط اصلی آموزش در اینجا به سدی بدل شده است ، که خود بعنوان مانع آموزش و انتقال اطلاعات عمل می کند و باز به همین اکتفا نمی کند و عامل مشکلات عاطفی و روانی تعداد زیادی از دانش آموزان غیر فارسی زبان می شود(جهانگیری، 1378)
آندسته از کودکان که بدون کمترین آشنایی قبلی به زبان فارسی ، وارد دبستان می شوند و ناچارندبدون تسلط بر ابعاد شفاهی زبان فارسی ، ابعاد نوشتاری یعنی خواندن و نوشتن آنرا بیاموزند . شک نیست که این کودکان در دبستان عملکرد مناسبی نخواهند داشت و درسالهای اول ورود به مدرسه ، با مشکلات زیادی روبرو می شوند. عدۀ زیادی از آنان در طی سال های بعد ، به دلیل نداشتن تسلط کافی به زبان آموزش ، دروس دیگر را نمی فهمند و به لحاظ علمی عقب می مانند.
اول اینکه دوزبانگی کودکی جنبههای «انعطاف پذیری شناخت » را تسهیل میکند. در ثانی «مهارتهای تنوع اندیشیدن» را در کودک پرورش میدهد. از آن به بعد دوزبانگی را پدیدهای مثبت تلقی کردند که میتوانددر پرورش تواناییها و استعداد بالقوهء کودک مؤثر باشد(کومینز،2000). بسیاری از پژوهندگان نیز به مسئلهء همزمانی یادگیری دوزبان توجه کردهاند،آنان معتقدند که اگر کودکی دوزبان را با هم یاد بگیرد و در هر دو زبان به موازات هم پیش برود، مسئلهای ایجاد نمیشود ومتناسب با توانایی ذهنی و آموزشهایی که به او داده میشود، در هر دو زبان به تبحر نسبی دست خواهد یافت . در چنین وضعی هریک از زبانها به غنیسازی زبان دیگر کمک میکند و تبحر بهدست آمده در یک زبان طبق اصل انتقال و تعمیم به زبان دیگر منتقل میشود. امادوزبانگی دوران کودکی درمملکت ما بیشتر از نوع دوزبانگی خانه و مدرسه است و کودکان باید در سن 6-7 سالگی زبان فارسی که نقش مهم آموزشی و فرهنگی دارد به عنوان زبان دوم فراگیرند. و ممکن است در یادگیری دروس به ویژه در پایه ی اول با اشکال مواجه شوند. امابا توجه به پژوهشهای بسیار جدید که به عامل میزان تواناییهای زبانی توجه زیادی کردهاند و فرضیهء آستانه توانش زبانی را پیشنهاد نمودهاند، لذا طبق این فرضیه، این قبیل کودکان برایاینکه بتوانند از مزایای کامل شناختی و رشد زبانی دوزبانگی بهرهمند شوند،باید در یادگیری زبان دوم (فارسی) به سطح آستانه توانش زبانی برسند، که دراین خصوص جهت تحقق این امر، فرصتهای مناسب آموزشی و شرایط مطلوب و مساعد یادگیری را طلب میکند.